یاسمین یاسمین ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

عشق یعنی داشتن دختری به لطافت یاس.....

سيسموني دختر زيباي مـــــا

خـــوب ماماني تنبل خواباشو کرده و اومده چند تا عکس از اتاق دخملش بذاره... حالا باز سر فرصت از بقيه لوازم و لباساش عکس مي گيرم و براتون مي ذارم   سيسموني عروسک زيباي ما                       اين بافتني هاي خوشگلم همش هنر دست مامان جوووونيه دست گلش درد نکنه که انقده با سليقس     و اما لباساي عروسک بابا و مامان                     بقيه عکسا تو پست بعدي......
19 دی 1392

عروسک ما 37 هفته مي شود...

سلاااااا ااااام دختر 37 هفته خودم بالاخره اين نيني وبلاگ باز شد و تونستم حرفامو براي دخترم بنويسم ... کلي خبر دارم براي نازدونه ي خودم اول از همه اينکه اتاق دختر نازمو چيديييم دست  بابا جوون و مامان جون و خاله جوني درد نکنه،خيلي زحمت کشيدند. جمعه هفته قبل که اول ربيع هم بود اومدند و سيسموني دخترمونو چيديم از اون روز وقتي اتاق دخملي رو مي بينيم کلي با بابايي ذوق مي کنيم و از ديدن لباساي کوچولوت و اسباب بازيات لذت ميبريم و قربون صدقت ميريم حالا ببين وقتي به دنيا بياي چيکار مي کنيم ديگه... با بابايي هم کلي ديروز تو اتاق دخملي عکساي نهايي رو گرفتيم، از اتاق دخملي عکس ...
18 دی 1392

36 هفتگي دخملم و نوبت دکتر...

سلام جوجوي مامي ديروز مي خواستم برات خبراي دکتر رفتن رو بنويسم ولي 3 شبي بود که نخوابيده بودم نمي دونم براي چي؟ شايد براي بارداري باشه يا براي اينکه تختو جمع کرديم براي همين تارسيدم از خستگي بيهوش شدم شبم اومدم تا پست بذارم سايت باز نشد!!! الان بگم براي عروسکم که هفته 36  دخملي هم داره خدا رو شکر به خوبي سپري ميشه اول براي معاينه رفتم 1 کيلو اضافه کرده بودم و ماما هم اندازه رحمو ديد و گفت به 36 هفته مي خوره خدا رو شکر.. ولي دو سريه که فشارم رو گرفته يه خرده فشار ماماني بالا بوده 13 روي 7و بايد نمک و تخم مرغ کمتر مصرف کنم و دکتر اوره اي هم يه آزمايش داد براي فشارم...و آزما...
10 دی 1392

بابا جووون ، من و ماماني خيـــــلي دوست داريم...

    سلام عرووووسکم اين ماه آخري داره تند تند مي گذره عزيزم هفته 35  هم تموم شد و خدا رو شکر شما هم کامل شدي.. اگر زودي به دنيا بياي هم مشکلي نيست و کاملي خدا رو شکر چقدر دوران بارداري دوران شيرين و لذت بخشي بود براام دخترم حتما اين حس رو همه مامانا احساس کردند اميدوارم خدا به همه اونايي که دلشون نيني مي خواد نيني سالم و صالح عطا کنه تا طعم شيرين مادر شدن رو بچشند.انشاالله...   و يه خبـــــر مــــهــــــــم اتاق تکوني تمووووووووم شد واااااي عجب داستانيه اين اتاق تکوني براي خودش اين چند روووز بابا احسان خيلي زحمت کشيد دست همسر گلم درد نکنه خيلي خسته...
7 دی 1392

ماه آخري که دخملم تو دلمه...

گل دخترم سلاااام صبح اومدم پا سيستم و کلي باهات حرف زدم عزيزم ولي تا اومدم ثبتش کنم سيستم به مشکل خورد و کل حرفام پريد.... منم کوتاه نيومدم و الان دوباره اومدم تا حرفامو باز تکرار کنم ... گل دختر مامان وارد ماه شده و ديگه چيزي نمونده که روي ماهشو ببينيم پس دختر نازم تو اين چند هفته باقي مونده از فرصت  استفاده کن و تند تند غذا بخور و شيطوني کن که ديگه بايد يواش يواش بساطتو جمع کني و با دل مامان خداحافظي کني البته خوب چيزي نداري که با خودت بيااري خخخ ولي عوضش وقتي وارد دنياي جديد بشي با کلي چيزاي رنگارنگ روبرو ميشي و بابا و مامان رو ميبيني پس نگران نباش و با خيال راحت دل ماماني رو ترک کن ...
3 دی 1392

هفته 34 گل گيسو و دکتر رفتن مامان...

خانوم گل سلام تازه از بيمارستان با بابايي برگشتيم و گفتم تندي خبرا رو بنويسم ... دوباره صبح زووود با بابا جوني راه افتاديم و با کلي ترافيک رسيديم مثل دفعه قبل اول رفتم اتاق معاينه...  يک کيلو تو اين دو هفته اضافه کرده بودم که گفت خوبه و فشارمم گرفت و با دستگاه اندازه جوجويي رو هم گرفت و گفت خوب و نرماله و وزنتم که ديد گفت: خوب و طبيعيه خدا رو شکر بعد معاينه هم رفتم کلاس بارداري و درباره بهداشت فردي  خانوم نکويي مهربون صحبت کرد وگفت تو بارداري مواد شيميايي استفاده نکنيد از اونجايي که منم کرم مو بر براي صورتم استفاده مي کردم نگران شدم گفت تا حالا اشکالي نداره ولي ديگه است...
25 آذر 1392

لگد هاي دخمل خانوووومي

سلام دخترکم با چند روز تاخير اومدم يه سري به وبلاگ عسل خانومي بزنم..     بگم برات از شيطوني هايي که تو دلم ميکني  ... ناقلا حسابي ماماني رو ميزنيااا..دردم ميگيره خوب ولي اشکال نداره يه دختر نازدونه که بيشتر ندارييم چند شبه وقتي شبا به پهلوي راست مي خوابم ....نميتوني بگي ماماني اين طرفي نخواااااااااب دارم له ميييييشم...کلي منو ميزني ک منم مجبور ميشم به پهلوي چپ بخوابم خلاصه تا صبح به زووور طلا خاانومي به چپ مي خواابم بابايي هم که ديگه عشق دختري تا ميبينه من جابه جا ميشم فوري تذکر ميده... خلاصهه بذار به دنيا بياااي هر طرفي که دوووست داشته باشم ميخوابم البته اگه بااز طلا ...
23 آذر 1392

سومين سونوگرافي عشق بابا و مامان

فندق کوچولوي مامان سلااااااااام     امروز با بابا احسان رفتيم و سومين سونوگرافي رو انجام داديم دخمل نانازي امروز نه من نه بابايي نتونستيم ببينيمت   بابايي رو که راه ندادن تازه با کلي ذوق دوربين آورده بود که از دخملش فيلم  بگيره ولي خوب راه ندادن ديگه!!! دو سري قبلي رو از دخملي فيلم داريم ولي اين سري نشد!!!! مانيتورم سمت خانووم دکتر بود و منم نتونستم ببينمت آخرشم يه عکسي از دخملي دادند که اصلا معلوم نيست براي همين ديگه تو وبلاگ نميذارم.. البته اينا زياد مهم نيست مهم اينه که خدا رو شکر فندوق خانومي سالمه و به حالت سفاليک دراومده يعني سر دخملي مقابل لگن قرار گرفته و پا...
17 آذر 1392

نوبت دکتر رسيد....

سلام کوچول موچولوي مامان     بالاخره امروز نوبت دکترم شد و منم تمام آزمايش هايي که تو دوران بارداري داده بودمو جمع کردم و صبح زود با بابايي رفتيم به سمت بيمارستان وليعصر دو ساعتي هم تو ترافيک موونديم تا رسيديم... وقتي رفتم بخش زنان خانوم منشي گفت که برو اتاق معاينه تا معاينه بشي خلاصه منم رفتم و چند تا خانوم اونجا وزن و اندازه رحم و ضربان قلب و فشار خون منو چک کردن الهي قربون صداي قلبت برم بعد يه ماه و نيم دوباره شنيدم به قول بابا جون ميگه صداي قلبت   دخترونه ميزنه و.. ريتم داره بعدش هم تمام آزمايش ها رو ضميمه پرونده کردنو بهم يه سري جزوه آموزشي دادند... خا...
11 آذر 1392

ماماني مريض مي شود....

سلام جوجو کوچولوي مامان و بابايي چند روز پيش با مامان جون و بابا جون رفتيم براي دخملي تخت و کمد ديديم ولي تو انتخاب رنگش موندم!! نمي دونم اسپرت انتخاب کنم يا دخملونه !!!؟.بعدش رفتيم و يه چند تا عروسک و اسباب بازي و يه تشک بازي براي دخملي خريديم  يه فيل براي دخملي خريديم که وقتي دمشو مي کشي صدا ميده يه خرده صداش ترسناکه !!!! اميدوارم خوشت بياد و نترسي ديگه يه جفت کتوني لي کوچولو خريديم واااي خيلي ناناسه ... کالسکه و کريرم خريديم فقط مونده تخت و کمد و روروک.... اين چند روز حسابي هوا آلوده شده و منم سرما خوردم و از خونه در نمي آم بابا احسان هم هواسش به من هست و تند تند برام آب ...
7 آذر 1392