سومين سونوگرافي عشق بابا و مامان
فندق کوچولوي مامان سلااااااااام
امروز با بابا احسان رفتيم و سومين سونوگرافي رو انجام داديم
دخمل نانازي امروز نه من نه بابايي نتونستيم ببينيمت
بابايي رو که راه ندادن تازه با کلي ذوق دوربين آورده بود که از دخملش فيلم بگيره ولي خوب راه ندادن ديگه!!!
دو سري قبلي رو از دخملي فيلم داريم ولي اين سري نشد!!!!
مانيتورم سمت خانووم دکتر بود و منم نتونستم ببينمت آخرشم يه عکسي از دخملي دادند
که اصلا معلوم نيست براي همين ديگه تو وبلاگ نميذارم..
البته اينا زياد مهم نيست مهم اينه که خدا رو شکر فندوق خانومي سالمه و به حالت سفاليک دراومده يعني سر دخملي مقابل لگن قرار گرفته و پاهاي دخملي بالاستاي خدا کي ما دخملمونو بغلش ميکنيم... دل تو دلمون نيست
سن بارداري رو هم بر اساس سونوگرافي يه هفته کمتر گفت و 31 هفته نوشته و 3 روز
هم به تاريخ زايمان اضافه شده و زده 13 بهمن!!! من که اصلا از اين سن حاملگي
هيچي سر در نميارم چون هر دفعه که سونو رفتم هر کدوم يه چيزي گفتن!!!
وزن دخملي رو هم گفت 1846 گرم هست و انگاري يه کوچولو کمه... البته خيلي چيزاي
ديگه هم هست ولي اصطلاحات پزشکيه و منم سر در نميارم 25 که وقت دکترم بشه نشون
خانوم دکتر ميدم که ببينم تشخيصش چيه...
دوباره هم صداي قلب دخملمو شنيدم و خدا رو به خاطر هديه نازنينش شکر کردم
راستي سيسموني دخترمون هم تموم شد و همه چي رو بابا جون و مامان جون زحمت کشيدن و خريدند...دستتون درد نکنه
خدايا شکرت به خاطر همه چي