**ياسمين ِ دوست داشتني**
سلام شيرين عسلم
دخترکم ايام عيد هم تموم شد و شما اولين عيد رو سپري کردي ..
معمولا تو راه عيد ديدني مي خوابيدي و اکثر جاها خواب بودي .تا بابايي ماشين رو روشن مي کنه مي خوابي
هر کي ميبينتت ميگه شبيه بچگي هاي خودمي وتو شکوفه کوچولو هستي
تو عيد يه بار براي گردش رفتيم برج ميلاد که خيلي شلوغ بود و پياده روي زياد داشت
ترسيديم سرما بخوري آخه چند روزيه هوا سرد شده و براي همين از ماشين پياده نشديم و
شما فقط با تعجب چراغاي بيرونو نگاه مي کردي..روز سيزده هم رفتيم سمت پارک
طالقاني و هوا بااز سرد بود و به خاطر جوجه کوچولومون از ماشين پياده نشديم و تو ماشين سيزده رو سه تايي به در کرديم
من و بابايي رو خيلي خوب ميشناسي و کلي با زبون شيرينت باهامون حرف ميزني و دل ما رو ميبري
تموم تلاشتو مي کني براي حرف زدن و گاهي يه چيزي مثل آقوم ميگي الهي فدات شم
عزيــــــزم
قبل عيد هم بابايي رفت و فيلم تولدت رو از بيمارستان گرفت واااي که چقدر کوچولو بودي
ميدونم يه چند وقت ديگه عاشق اين فيلم ميشي و دوست داري هر روز برات بذارم ببيني
عکس ياسمينم
ياسمين بانو آماده شده مي خواد بره عيد ديدني
اين عکسم تو اتاق عمل لحظه اي که به دنيا اومدي